گروه بینالملل مشرق - از لحظه ای که برج های دوقلوی نیویورک هدف برخورد هواپیماهای انتحاری تکفیری ها و القاعده قرار گرفت، پارادایم جدیدی در روابط بین الملل شکل گرفت و کاخ سفید با تمام توان برای هژمونی جدید جهانی و نظام تک قطبی دست به کار شد. رفتارهای هجومی-نظامی جدید، قوانین اضطراری و تدابیر ویژه برای مبارزه با تروریسم و به انفعال کشاندن تمامی کشورها و قدرت های جهانی، برای اینکه در یک کارناوال جهانی، همه به مصاف تروریسم بروند. با همین توجیه، اسلام ستیزی در سطح جهان و حتی در درون جامعه امریکا، بسیاری از آزادی ها و حقوق اجتماعی را تحت تأثیر قرار داد و استراق سمع، شکنجه، حملات کور نظامی، کشتار و نسل کشی به عنوان یک ضرورت امنیتی و به منظور حمایت از صلح و امنیت جهانی!! قانونی معرفی شد.
حاصل این سیاست ها این شد که به افغانستان و عراق حمله شد و در برنامه کاخ سفید و پنتاگون، حمله و براندازی کشورهای دیگری هم اولویت پیدا کرد. ولی پس از ده سال از اشغال افغانستان و یک میلیون تلفات در عراق، گفتمان های جدید شکل گرفت که طالبان خوب و طالبان بد و تروریسم خوب و تروریسم بد در سرلوحه آن قرار داشت. کاخ سفید با آمدن اوباما وارد راهبردهای جدید شد و مبارزه با تروریسم را پایان یافته معرفی کرد. بلافاصله راهبردهای جدید نظامی و امنیتی امریکا، بجای استراتژی در جنگ همزمان، بر جنگ های نیابتی و مدیریت کانون های تنش و درگیری محدود در خاورمیانه تکیه کرد.
از این پس دیگر سخن و اقدام واقعی در مبارزه با تروریسم و تکفیری گری وحشی و شاخههای جدید القاعده که مستقیماً توسط سیا و یا سرویس های اطلاعاتی کشورهای عربی و یا ترکیه اداره می شدند به میان نیامد و اگر هم به ناچار موضعی و یا اقدامی از سوی آنها ثبت می شد، در عمل برای مدیریت و محافظت از پتانسیل های تکفیری و القاعده جدید و امریکایی، کاربرد پیدا کرد و یا برای ثبت جای پای اضطراری برای مداخله گری عملیاتی مطرح بود.
داعش، النصره، احرار الشام، لشکر شام و ده ها نام جدید که تعلق های جغرافیایی تکفیری و القاعده را یدک می کشیدند، پیاده نظام و مجری محرمانه سیاست های غربی و ارتجاعی و صهیونیستی شدند.
سوریه، لبنان و سپس عراق و بخش هایی از مصر و برخی کشورهای دیگر منطقه به این ویروس آلوده شدند. و نام های جدیدی مانند دولت اسلامی و... بر خود نهادند.
ویژگی این پدیده جدید تروریستی این بود که دیگر با امریکا و رژیم صهیونیستی و ارتجاع عرب کاری نداشت و با تکیه بر پروژه محوری، یک جنگ مذهبی در منطقه را پرچمداری کرد و ثبات و امنیت و تمامیت ارضی عراق، سوریه و لبنان و دیگر کشورها و حاکمیت های آن را که سمت گیری ضداستعماری و ضدصهیونیستی داشتند، را به خطر انداخته و همه چیز را در معرض نابودی قرار دادند. فرهنگ، تمدن، تاریخ، انسانیت، همزیستی، مظاهر مذهبی، آثار و قبور مردگان، ثروت های ملی، اقتصاد، نیروی انسانی و عفت و ارزش های اخلاقی و دینی، همگی در طوفان تاراج و تخریب قرار گرفت.
در عراق ائتلاف مبارزه با داعش و آمریکا تشکیل داد و رهبری می کند و در لیست های کذایی تروریسم اسامی این گروه ها توسط امریکا، سازمان ملل و عربستان و... ثبت شد ولی عملاً دو هدف را دنبال کرد.
ابتدا اینکه با آن دسته از القاعده و یا تروریست هایی که زیر بلیط آنها و دستگاه های اطلاعاتی و نظامی آنها نبودند حمله می کردند و ثانیاً اینکه از پتانسیل گسترده تکفیری گری برای نابودی ملل و دول منطقه استفاده کرده و آنرا مدیریت می کنند.
تعابیر رسانه ای و یا رسمی در مورد این تروریست ها، طیف تأمل برانگیزی از لغات و مفاهیم را در بر می گیرد. دولت اسلامی، داعش، مجاهدین، شورشیان سنی مذهب، انقلابیون، گروه های ضدشیعه و ضد ایرانی برخی از این اسامی است که صرفاً برای اهداف اسلام ستیزی، تضاد مذهبی و جنگ مذهبی و تضادهای منطقه ای کاربرد دارند و هیچگاه بر ماهیت تروریستی و ضدبشری آنها به شکل واقعی پرداخته نمی شود.
سوال اصلی که همواره از آن به سادگی عبور می کنند و هیچگاه برای مبارزه جدی با تروریسم در دستور کار کاخ سفید، غرب، ارتجاع عرب و ترکیه قرار نمی گیرد، این است که پول و سلاح و حمایت های گوناگون از این تروریسم وحشی و تکفیری توسط چه کسانی است که قدرت تخریب و ویرانی سازی منطقه ای را به آنها می بخشند.
پاسخ این سوال برای همه روشن است و حتی برخی مانند سعودی و ترکیه و رژیم صهیونیستی به شکل تلویحی بدان اعتراف می کنند که حامی و بانی این گروه ها هستند!!
آنچنان وقاحت را به نهایت می رسانند که عربستان و آل سعود از اینکه امریکا، رسماً و علناً به حمایت از این تروریست ها در سوریه و عراق نمی پردازد، انتقاد می کنند!! و دولت اخوانی ترکیه از اینکه عده ای از طرفداران فتح الله گولن به افشای اسرای نظامی و برملا شدن خبر دو هزار کامیون موشک و تسلیحات و مهمات که برای داعش و النصره ارسال شده، آنها را دستگیر و زندانی می کند و امریکا هم پس از چند سال واگذاری مدیریت این تروریست ها به قطر و ترکیه و عربستان، حال آستین بالا زده و ناتو را مسئول آموزش و تجهیز و بکارگیری آنها در سوریه کرده است و در عراق و توسط هواپیماهای ائتلاف به داعش سلاح میرساند و اطلاعات ماهواره ای را در اختیار تروریست های ضدبشری داعش قرار می دهد تا از شرایط و وضعیت و جابجایی قوای نظامی و بسیج مردمی که در مبارزه با داعش مشغول هستند، مطلع باشند.
«القاعده جدید» و سیل تکفیری های داعش و النصره که در مدرسه دینی آل سعود و منش ابوسفیانی تربیت می شوند، نه تنها پیاده نظام سیاست های استعماری غربی-صهیونیستی و ارتجاع عرب هستند، بلکه بخش تفکیک ناپذیر توانمندی های نظامی و امنیتی آنها به شمار می روند. رفتار راهبردی امریکا و شرکای آنها در منطقه نشان می دهد که آنها برای سال های متمادی در خاورمیانه و بلکه جهان، بر روی این پتانسیل وحشی و غیر انسانی حساب باز کرده اند و قصد ندارند به این بازی ضدبشری پایان دهند. از نگاه امریکا، به هر قیمت باید در خاورمیانه سلطه خود را حفظ کنند و این راهبرد را به ازاء رسوایی در همراهی با تروریسم و تکفیری گری وحشی و هزینه کردن شورای امنیت و سازمان ملل و مؤسسات بین المللی و تمامی ارزش های بشری به اجرا می گذارند.
اگر آل سعود توان ورود مستقیم به جنگ را ندارد ولی با تکیه بر صدها میلیارد خرید تسلیحاتی که از خریدهای نظامی هند و چین هم بسیار فراتر رفته، با مدیریت امریکایی و هدایت اسرائیلی، به یک جنگ بی پایان برای ویرانی تمامی منطقه فکر می کند.
اگر امریکا، آل سعود، ترکیه و بقیه شرکای حامی تروریسم علاقه ای به پاسخ به سوال های رسوا کننده را ندارند، خودمان باید به این سوال پاسخ دهیم، که در مقابل این راهبرد ضدبشری و ویرانگر چه تدبیری داریم؟ آیا قصد داریم به روش های شکست خورده در گدایی امنیت از غرب و شرکای آنها و رویکردهای کودکانه «تدبیر و امید»!! تکیه کنیم؟
آیا سیاست های راهبردی امنیت ملی و منطقه ای نیازمند بازنگری در کلیات و یا تاکتیک آن نیست؟ آیا می توان با این پدیده ویرانگر مماشات کرد تا در کنار مرزها و درون مرزهای خودمان هم، شاهد حضور و فعالیت آنها باشیم. این همان هشداری است که مقام معظم رهبری در مراسم دانشگاه امام حسین(ع) به اختصار بدان اشاره کردند.
حاصل این سیاست ها این شد که به افغانستان و عراق حمله شد و در برنامه کاخ سفید و پنتاگون، حمله و براندازی کشورهای دیگری هم اولویت پیدا کرد. ولی پس از ده سال از اشغال افغانستان و یک میلیون تلفات در عراق، گفتمان های جدید شکل گرفت که طالبان خوب و طالبان بد و تروریسم خوب و تروریسم بد در سرلوحه آن قرار داشت. کاخ سفید با آمدن اوباما وارد راهبردهای جدید شد و مبارزه با تروریسم را پایان یافته معرفی کرد. بلافاصله راهبردهای جدید نظامی و امنیتی امریکا، بجای استراتژی در جنگ همزمان، بر جنگ های نیابتی و مدیریت کانون های تنش و درگیری محدود در خاورمیانه تکیه کرد.
از این پس دیگر سخن و اقدام واقعی در مبارزه با تروریسم و تکفیری گری وحشی و شاخههای جدید القاعده که مستقیماً توسط سیا و یا سرویس های اطلاعاتی کشورهای عربی و یا ترکیه اداره می شدند به میان نیامد و اگر هم به ناچار موضعی و یا اقدامی از سوی آنها ثبت می شد، در عمل برای مدیریت و محافظت از پتانسیل های تکفیری و القاعده جدید و امریکایی، کاربرد پیدا کرد و یا برای ثبت جای پای اضطراری برای مداخله گری عملیاتی مطرح بود.
داعش، النصره، احرار الشام، لشکر شام و ده ها نام جدید که تعلق های جغرافیایی تکفیری و القاعده را یدک می کشیدند، پیاده نظام و مجری محرمانه سیاست های غربی و ارتجاعی و صهیونیستی شدند.
سوریه، لبنان و سپس عراق و بخش هایی از مصر و برخی کشورهای دیگر منطقه به این ویروس آلوده شدند. و نام های جدیدی مانند دولت اسلامی و... بر خود نهادند.
ویژگی این پدیده جدید تروریستی این بود که دیگر با امریکا و رژیم صهیونیستی و ارتجاع عرب کاری نداشت و با تکیه بر پروژه محوری، یک جنگ مذهبی در منطقه را پرچمداری کرد و ثبات و امنیت و تمامیت ارضی عراق، سوریه و لبنان و دیگر کشورها و حاکمیت های آن را که سمت گیری ضداستعماری و ضدصهیونیستی داشتند، را به خطر انداخته و همه چیز را در معرض نابودی قرار دادند. فرهنگ، تمدن، تاریخ، انسانیت، همزیستی، مظاهر مذهبی، آثار و قبور مردگان، ثروت های ملی، اقتصاد، نیروی انسانی و عفت و ارزش های اخلاقی و دینی، همگی در طوفان تاراج و تخریب قرار گرفت.
ابتدا اینکه با آن دسته از القاعده و یا تروریست هایی که زیر بلیط آنها و دستگاه های اطلاعاتی و نظامی آنها نبودند حمله می کردند و ثانیاً اینکه از پتانسیل گسترده تکفیری گری برای نابودی ملل و دول منطقه استفاده کرده و آنرا مدیریت می کنند.
تعابیر رسانه ای و یا رسمی در مورد این تروریست ها، طیف تأمل برانگیزی از لغات و مفاهیم را در بر می گیرد. دولت اسلامی، داعش، مجاهدین، شورشیان سنی مذهب، انقلابیون، گروه های ضدشیعه و ضد ایرانی برخی از این اسامی است که صرفاً برای اهداف اسلام ستیزی، تضاد مذهبی و جنگ مذهبی و تضادهای منطقه ای کاربرد دارند و هیچگاه بر ماهیت تروریستی و ضدبشری آنها به شکل واقعی پرداخته نمی شود.
سوال اصلی که همواره از آن به سادگی عبور می کنند و هیچگاه برای مبارزه جدی با تروریسم در دستور کار کاخ سفید، غرب، ارتجاع عرب و ترکیه قرار نمی گیرد، این است که پول و سلاح و حمایت های گوناگون از این تروریسم وحشی و تکفیری توسط چه کسانی است که قدرت تخریب و ویرانی سازی منطقه ای را به آنها می بخشند.
پاسخ این سوال برای همه روشن است و حتی برخی مانند سعودی و ترکیه و رژیم صهیونیستی به شکل تلویحی بدان اعتراف می کنند که حامی و بانی این گروه ها هستند!!
«القاعده جدید» و سیل تکفیری های داعش و النصره که در مدرسه دینی آل سعود و منش ابوسفیانی تربیت می شوند، نه تنها پیاده نظام سیاست های استعماری غربی-صهیونیستی و ارتجاع عرب هستند، بلکه بخش تفکیک ناپذیر توانمندی های نظامی و امنیتی آنها به شمار می روند. رفتار راهبردی امریکا و شرکای آنها در منطقه نشان می دهد که آنها برای سال های متمادی در خاورمیانه و بلکه جهان، بر روی این پتانسیل وحشی و غیر انسانی حساب باز کرده اند و قصد ندارند به این بازی ضدبشری پایان دهند. از نگاه امریکا، به هر قیمت باید در خاورمیانه سلطه خود را حفظ کنند و این راهبرد را به ازاء رسوایی در همراهی با تروریسم و تکفیری گری وحشی و هزینه کردن شورای امنیت و سازمان ملل و مؤسسات بین المللی و تمامی ارزش های بشری به اجرا می گذارند.
اگر آل سعود توان ورود مستقیم به جنگ را ندارد ولی با تکیه بر صدها میلیارد خرید تسلیحاتی که از خریدهای نظامی هند و چین هم بسیار فراتر رفته، با مدیریت امریکایی و هدایت اسرائیلی، به یک جنگ بی پایان برای ویرانی تمامی منطقه فکر می کند.
اگر امریکا، آل سعود، ترکیه و بقیه شرکای حامی تروریسم علاقه ای به پاسخ به سوال های رسوا کننده را ندارند، خودمان باید به این سوال پاسخ دهیم، که در مقابل این راهبرد ضدبشری و ویرانگر چه تدبیری داریم؟ آیا قصد داریم به روش های شکست خورده در گدایی امنیت از غرب و شرکای آنها و رویکردهای کودکانه «تدبیر و امید»!! تکیه کنیم؟
* هادی محمدی